اولین بار در یکی از صفحات مجلات نوجوانان تصویرش را دیدم،مردی لاغر با چهره ای استخوانی که پشت یک میز تحریر نشسته بود و چشم هایش را دوخته بود به چند کاغذ رو به رویش.مدیر مدرسه با آن نثر روان و خودمانی و طنازش من را شیفته قلمش کرد و زندگی پر فراز و نشیبش از عضویتش در حزب توده تا پدر سختگیر معممش تا رفتنش به اسرائیل و همسر بی روسریش که بی نسبت بود با مختصات زندگی خانوادگی اش،من را بیشتر جذب این شخصیت کرد.غرب زدگی را نوشته بود ،شوهر آمریکایی را کاریکاتوروار ترسیم کرده بود، روایت های کوتاهش از زندگی مردم ،جایی از ذهنم جهانی تازه را ترسیم کرده بود.دلایل زیادی برای دوست داشتنش داشتم،در آن بیوگرافی که در مجله به وقت نوجوانیم خواندم اول از نویسنده بودنش خوشم آمده بود،اینکه همسرش هم نویسنده بوده علاقه ام را دو چندان کرد(از آدم هایی که با آدم های شبیه خودشان همسفر می شوند،خوشم می آید)،گفته شده بود با دو دستش قادر بوده بنویسد،با خودم گفته بودم:عجب هوش و ذکاوتی!آن وقت ها،دروغ چرا حتی الان هم فکر می کنم کسی که بتواند با دو دستش بنویسد،آدم باهوشی باید باشد. اینقدر از این ویژگی جلال خوشم آمده بود که تا مدت ها تلاش می کردم دست چپم را وادار کنم به قطار کردن کلمات روی کاغذ.اما از همه این ها گذشته آنچه که جلال آل احمد را برایم ماندگار کرد و جای خاصی از قلبم را به خودش اختصاص داد،روز تولدش بود به تاریخ 11 آذر.اینکه ابتدا نویسنده ای را دوست داشته باشی ،نوشته هایش،شخصیتش،بیوگرافیش جذبت کرده باشد بعد  دست آخر متوجه بشوی روز تولدش با روز تولد تو یکی ست،حق داری چشمهایت ستاره بشود،هان؟

تولدت مبارک جلال اهل قلم،نویسنده دوست داشتنی من،نویسنده آرمان خواهم ،تو تا همیشه سلبریتی محبوب من هستی:)

خوشحال می شوم اگر به مناسبت تولدم پندی،حکایتی ،جمله نابی برایم بنویسید.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خواص درخت دانش Trae Krista Amanda پایگاه بسیج شهید بدری سایت همسریابی Steven فروشگاه اینترنتی صبااستور شهر مجازی ایتراست دخیل عشق